ببار ای باروووووووون بباااار با دلم گریه کن خون ببار .......
چند روزه شهرمون بارونیه .... یه اهواز بارونی .... هوای پااااک .... فقط بدیش اینه که آب سریع جمع میشه توی معابر و رفت و امدا سخت میشه .... دیروز آب رفت تو ماشین و روشن نمی شد ولی بالاخره به یه ترفندی روشنش کردم . امروزم در دانشگاه لوله ترید بود انگار و کلا دریا شده بود اونجا ... اما بازم خدا رو شکر بخاطر رحمتش .... عکس گرفتم ازش میخوام بذارم اما سرعت کمه و آپلود نمیشه در فرصت بعدی می ذارمش که موندگار بشه اونم!
دیروز رفتم جلسه کنگره ... ظاهرا دانشگاه شهید بهشتی اسم کنگره و محورامونو دزدیده و به اسم خودشون دارن زودتر از ما برکزار می کنن .... قراره ازشون شکایت کنیم ...
شیمی درمانی همکارم ظاهرا تا این جا جواب داده و لنفوما ها کوچیکتر شدن ... خدا رو شکر ...
آراسته همین الان زنگ زد گفت میخواد فردا رایان رو بیاره دانشگاه ازم پرسید میتونم نیم ساعت نگهش دارم منم از اونجا که رایان رو خیلی دوست دارم گفتم بیارش اما می ترسم گریه کنه بچه!
کتاب گرفتم از کتابخونه که لکچرامو بنویسم اما حسش نیست کلا!
دو شب پیش ۱۳۰ تا دیتا وارد نرم افزار اماری کردم باید اخر هفته که تعطیله سه چار تا مقاله برای کنگره از توش در بیارم! دکتر ذاکرم امروز زنگ زده که اسم منو تو همه مقاله ها بنویس باشه؟!!! دیگه راحت کرده خودشو!
دو ساله درخواست مولاژ خارجی از شرکت ورتون دادم برای سالن تشریح ... نگرفتن تا تحریم شدیم حالا هم میگن باید سازمان مجوز خرید جنس خارجی رو بده ... بعد هم که گفتن سازمان گفته از نمایندگی انحصاریا خرید نکنین! خب در کل بیاین درشو تخته کنید دیگه! واللللااااا
ممکنه از ترم اینده رشته داروسازی هم بیاریم .....
درووود ...